قصه ای کودکانه و آموزنده درباره سمت راست و چپ
قصه کودکانه آموزش چپ و راست :یکی بود یکی نبود غیر ازخدای مهربون هیچ کس نبود.گربه کوچولویی دنبال مادرش می گشت
چون تو خیابون مادرش را گم کرده بود به یک پسر بچه رسید و گفت: سلام آقاپسر من مادرم را گم کردم تو مادر منو ندیدی شبیه به خودم است ولی بزرگتر
پسر بچه گفت: نه ندیدم بچه گربه رفت و رفت و رفت رسید به دختر مدرسه ای که از مدرسه بامادرش بر می گشت.
گربه گفت : آهای مادر مهربون آهای دختر شیرین زبون شما مادر منو ندیدید آن ها گفتند: چرا دیدیم
از سمت چپ رفت دنبال تو می گشت گربه کوچولو پرسید: چپ کدوم ور است؟ آن ها گفتند مغرب ومشرق را می شناسی ؟
گربه کوچولو گفت: بله می شناسم اونها به گربه کوچولو گفتند: به مغرب چپ وبه مشرق راست می گویند
اگر طوری بایستی که جلویت شمال و پشتت جنوب باشد دست چپت به طرف مغرب ودست راستت به طرف مشرق هدایت می شود گربه کوچولو از پسر بچه به خاطر اینکه آموزش چپ و راست رابه اون داد تشکر کرد و گفت : ممنون از کمکتان رفت و رفت تا رسید به مادرش
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید