قصه ای کودکانه و آموزنده درباره خوب بودن

قصه دختری به نام ناتاشا: دختری به اسم ناتاشا بود که مادر نداشت و پیش یک خانم و یک آقای بدجنس زندگی می کرد که سه تا بچه داشتند. یکی از آنها یک چشم و دیگری مانند همه مردم دو چشم و سومی سه چشم داشت. هر سه تنبل و بیکاره بودند. ناتاشا مجبور بود که هم کارهای خودش و هم کارهای دیگران را انجام دهد.
او بدون ناراحتی کارها را انجام می داد، ولی با همه اینها، آنها از ناتاشا نفرت داشتند و او را اذیت و مسخره می کردند.

روزی آنها به ناتاشا سبدی پر از پشم دادند تا همان طور که گاوها را می چراند، پشم ها را بریسد. گاو محبوب او رای بینا که گاو رنگارنگی بود، پیش او آمد و پرسید: «چوپان کوچولوی من! چرا گریه می کنی؟»

خوب بودن
خوبی کردن

ناتاشا برای او تعریف کرد که آنها یک سبد پشم به او داده و خواسته اند تا شب آن را بریسد و گفت که نمی داند چطور این کار را انجام دهد.
رای بینا به او گفت: « من به تو کمک می کنم. این پشم را توی دهان من بگذار! خواهی دید که از توی پره های بینی من پشم ریسیده شده بیرون می آید و دور شاخ های من می پیچد و در یک چشم به هم زدن تمام پشم ریسیده می شود.»
ناتاشا این کار را کرد و در زمانی کوتاه تمام پشم تبدیل به نخ شد. آنها وقتی نخ ها را دیدند تعجب کردند. با خودشان فکر کردند که چگونه ناتاشا در مدت کمی توانسته است این کار را انجام دهد.
روز بعد، فرزند بزرگ با ناتاشا به چراگاه رفت تا نگاه کند و ببیند چه کسی به او در ریسیدن پشم کمک می کند. گاوها قدری علف خوردند و نشستند به نشخوار کردن.
ناتاشا و فرزند یک چشمی نشستند و غذا خوردند. بعد از غذا ناتاشا این لالایی را خواند: «بخواب! بخواب! ای یک چشمی! برای یک ساعت هم شده بخواب!» هنوز این لالایی تمام نشده بود که یک چشمی خوابید و خروپفش بلند شد. ناتاشا پشم ریسیده شده را از دور شاخ های گاو برداشت و پیش یک چشمی برگشت. وقتی که یک چشمی از خواب بیدار شد، موقعی بود که گاوها را می بایستی برای دوشیدن به خانه ببرند.
وقتی یک چشمی به خانه رسید از او پرسیدند: « تو فهمیدی که چه کسی به ناتاشا کمک می کند که پشم بریسد؟»
یک چشمی نتوانست جواب بدهد.
روز بعد دو سبد پشم به ناتاشا دادند و دوچشمی را با او به چراگاه فرستادند. بعد از غذا، ناتاشا دوباره این لالایی را خواند: « بخواب! بخواب! ای یک چشم! برای یک ساعت هم شده بخواب! و بعد از آن یک چشم دیگر هم بخواب و بعد هر دوچشم بخوابید.»
دوچشمی هم به خواب عمیقی فرو رفت و خروپف او بلند شد. او هم ندید که چه کسی در ریسیدن پشم ها به ناتاشا کمک می کند. روز سوم آنها سه سبد به ناتاشا دادند. و سه چشمی را همراه او به چراگاه فرستادند. سه چشمی با هر سه چشم مراقب ناتاشا بود. موقعی که گاوها استراحت کردند و به نشخوار پرداختند آنها هم غذایشان را خوردند. ناتاشا شروع کرد به لالایی خواندن: «بخواب! بخواب! ای یک چشم! برای یک ساعت هم شده بخواب! بعد از آن چشم دیگر هم بخواب! هر دو چشم بخوابید.»
سه چشمی دو چشمش بسته شد، ولی چشم سوم او باز ماند. دخترک برای چشم سوم لالایی دیگری بلد نبود. بنابراین با مقداری پشم به طرف گاو خودش رای بینا دوید.
گاو هم سه سبد پشم را ریسید. سه چشمی وقتی که به منزل رسید، برای همه داستان گاو را که چگونه پشم را ریسید، تعریف کرد. آنها تصمیم گرفتند تا سر رای بینا را ببرند.
ناتاشا خیلی دلش به حال دوست و کمک کننده مهربانش سوخت. خیلی هم گریه کرد. ولی آنها بدون توجه به او سر گاو را بریدند. دخترک قلب گاو محبوب خودش را گرفت و آن را پشت دیوار باغشان در زمین خاک کرد.
بعد از چند روز در آنجا درخت سیب زیبایی رویید که سیب های طلایی می داد.
خیلی از مردم می خواستند این سیب ها را بچینند، ولی هر وقت دستی به طرف سیبی دراز می شد شاخه های درخت آن قدر بالا می رفت که کسی موفق نمی شد.
روزی شاهزاده بسیار زیبایی از کنار منزل آنها که نزدیک دروازه بود گذشت و درخت سیب را با میوه های طلایی دید. شاهزاده خواست سیبی بچیند، ولی همین که دستش را دراز کرد، شاخه های سیب بالا رفتند. از توی پنجره یک چشمی و دو چشمی و سه چشمی، شاهزاده را دیدند. شاهزاده از آنها خواست که سیبی برای او بچینند و گفت هریک از آنها سیب را بچیند او را به قصر خود می برد.
هر سه به طرف درخت سیب رفتند. اولی سعی کرد، ولی موفق نشد. دومی هم همین طور، سومی هم نتوانست سیب را بچیند. آنها خجالت کشیدند و به منزل برگشتند. در همان وقت ناتاشا بیرون آمد.
همین که به درخت سیب نزدیک شد، درخت شاخه هایش را به طرف او خم کرد. دخترک یک دامن پر از سیب های طلایی چید و نزد شاهزاده برد. شاهزاده از ناتاشا خوشش آمد. از او خواهش کرد که با او ازدواج کند. ناتاشا هم قبول کرد. شاهزاده هم او را جلو اسب خودش نشاند و به قصرش برد و با او عروسی کرد.

نویسنده: آندری چومکفسکی
مترجم: زیبا مستعدی

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید