بعضی از مشکلات رفتاری بیش از سایرین، اضطراب، پرخاش و اختلال در انسان ایجاد می کند. کمبود محبت و توجه به نظر می رسد که یکی از آنها باشد. همه انسانها نیاز به توجه دارند. بدون دریافت توجه، شما نمی توانید یک وجهه اجتماعی داشته باشید.

توجه، یکی از ملزومات حیاتی و ضروری در زندگی است و می تواند در شرایط حاد و بحرانی، به نوعی تفاوت بین زندگی و مرگ را رقم بزند. بنابراین عدم دریافت توجه کافی می تواند کیفیت و پایداری زندگی را تهدید کند. بنابراین کارکرد اجتماعی توجه، موضوعی مهم و البته قابل فهم است. به همین دلیل، افرادی که در جستجوی افراطی توجه هستند، به بیماریهای طولانی مدت روحی مبتلا می شوند که به نوبه خود ناشی از حس ناامیدی است.

کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه
کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه

جلب توجه بیش از اندازه یک نقص شخصیتی نیست، بلکه یک پاسخ طبیعی مغز به آسیب های زودهنگامی است که در پروسه رشد کودکی، در اثر بی توجهی و کمبود محبت پدید آمده است. مغز در حال رشد، محیط و تطبیق با آن را بر این پایه در نظر می گیرد که در این دنیا زنده بماند و هر رویدادی که پیش روست مانند تجربه قبلی ای که دیده شده، فرض می شود. نوزادان به شدت وابسته به توجه مادرشان برای زنده ماندن هستند. بنابراین هرچه بیشتر نیازهای آنها در طول رشد اولیه شان نادیده گرفته شود، ذهن کودک بیشتر به بقا و ایمنی خود معطوف شده و دنبال جلب توجه بیشتری در آینده خواهد بود.

چگونگی تاثیر حس کمبود توجه

مغز کمبود توجه را به عنوان یک خطر تعبیر نموده و به طور طبیعی آن را به شکل یک حس تهدید در آمیگدال (یک توده زیرغشایی بادامی شکل در داخل هر نیمکره مغزی که درگیر تجربه های احساسی انسان بوده و در آن تفکر و تعقل رخ نمی دهد) القا می کند.

در صورت بروز این حالت، غشای متصل پیشانی(ACC) که مانند یک مدیر امور جزئی عمل نموده و به انسان فرمان می دهد (این کار را نکن، به اینجا برو و …) می تواند مداخله کند. ACC در قسمت تعقل غشای مغز است و زمانی که آمیگدال وارد عمل می شود، آن هم فعال می شود. ACC نیاز به سروتونین دارد که مدیریت جزء را انجام دهد.

کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه
کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه

با توجه به این پروسه، مشکل قابل تصور اینگونه است که افرادی که درگیر این گونه مشکلات کلیدی روحی هستند، اغلب استرس بالایی دارند و وجود استرس بیش از حد، سطح دسترس پذیری سروتونین را محدود می کند. علاوه بر این، تغییرات هیپوتالاموس نیز یکی دیگر از عواقب تحمل بی توجهی است. این نیز اغلب به این معنی است که هیپوتالاموس شما کوچکتر بوده و گیرنده های کمتری برای دریافت سروتونین و سایر شیمیایی های عصبی دارد. بنابراین، حتی اگر ACC شما برای اعزام سربازان خود آماده باشد، آنها ممکن است هیچ جایی برای فرود و انجام کار خود (تلطیف حس کمبود توجه) نداشته باشند.

چگونگی ارتباط جلب توجه زیاد با فاز احساسی شدید

پاسخ واضح، به نظر می آید این است که احساساتی بودن خود باعث جلب توجه می شود، اما با این حال، به لحاظ فیزیولوژیکی موضوع فراتر از آن است. احساسات شدید باعث تحریک غده هیپوفیز و هیپوتالاموس به ترشح اندورفین ها می شود که ترکیبی از حس التیام و لذت را به همراه می آورد. این دقیقاً همان مکانیسمی است که هروئین و دیگر مواد مخدر آن را شبیه سازی می کنند.

از این رو، احساسات شدید باعث التیام اضطراب حاصل از کمبود توجه زیاد و بی محبتی می شود و به طور طبیعی، از آنجاییکه که احساسات از مکانیسم های مشابه مواد مخدر در مغز به عنوان آرامش دهنده استفاده می کند، مردم به راحتی می توانند به احساسی بودن معتاد شوند. نکته مهم دیگر این است که این هم مانند هر گونه اعتیاد دیگری، تاثیری ایجاد می کند که به طور مداوم هر بار به دوز بالاتری از قبل نیاز است و در مورد اعتیاد به احساسی بودن، بدان معنی است که شما نیاز به یک بحران و فاز حسی بیشتر و شدیدتر برای دریافت همان احساس قبلی دارید.

کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه
کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه

عامل دیگری نیز وجود دارد. با استفاده از فاز احساسی به عنوان یک دارو، حس خوب و لذت بخشی ایجاد می شود که متاثر از تولید دوپامین، داروی ارضاءکننده مغز است. با آزاد شدن بیشتر دوپامین، تحت تاثیر یک سیستم علی معلولی در پیش بینی ارضاء بیشتر ذهن، مجدداً دوپامین بیشتری آزاد می شود، یعنی یک چرخه سیری نا پذیر که مانند همه اعتیادها، به عنوان یک رفتار هدف محور در بخشی از غدد لنفاوی مغز آغاز شده بود. این چرخه دقیقاً بنا به تعریف اعتیاد و توضیحات فوق کم کم یک رویه ثابت پیدا می کند و شما هر بار که یاد کمبود محبت و فقر توجه خود می افتید، ناخودآگاه وارد فاز احساسی شدید می شوید.

آیا این رویه قابل اصلاح است؟

نه، متاسفانه این معضل قابل اصلاح نیست، بدین معنی که شما نمی توانید رویه پایه ای و اولیه مغز را تغییر دهید، همانطور که نمی توانید اثرات سوء و باقی مانده از ضربه زود هنگام دوران کودکی را پاک کنید که اگر اینگونه بود شاید هیچ کس مانند هیتلر در این جهان وجود نداشت. اما با این حال خبر خوب این است که این مشکل قابل کنترل است و با پذیرش مشکلشان از سوی افراد مبتلا به این مشکل و دوست داشتن و توجه به چیزهایی که دارند در مقابل چیزی که ندارند، آغاز می شود. این بدان معنی است که در این افراد حتی آنچه را که دارند، یک چالش بوده و نیازمند مدیریت است.

کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه
کمبود محبت و فاز احساسی شدید در کودک معتاد به توجه

در وهله دوم پیدا کردن یک شخص صادق و مورد اعتماد لازم است تا حقیقت را به فرد بگوید، حتی اگر نخواهد آن را بشنود. فرد مبتلا می تواند از این شخص بپرسد که وضعیت عاطفی او در یک وضعیت خاص چگونه است. آیا بیش از حد بالاست یا در حد طبیعی قرار دارد. این فرد باید از روشهای خلاقانه ای مانند مدیتیشن و یوگا برای کاهش سطح استرس پایه خود استفاده کند و مانند کسی رفتار کند که گویا به احساسی بودن معتاد نیست. هرچه بیشتر این کار را بکنند، این نورونها به طور موثرتر عمل کرده و از این رو، رفتار طبیعی ساده تر خواهد شد.

کسانی که پرخوری عصبی زیاد دارند و همچنین مصرف کنندگان الکل و مواد مخدر، بیشتر مستعد ابتلا به بیماری جلب توجه و به تبع آن رفتن در فازهای شدید احساسی هستند، زیرا این افراد احتمال بیشتری دارد که در بچگی آسیب های مربوط به کم توجهی و کمبود محبت را تجربه کرده باشند. این بی توجهی، مسلماً شواهدی از کمبود عشق است. گاهی اوقات، مردم تنها می توانند آن را به دیگران بدهند، اما این کافی نیست. اما گاهی نیز باید عذر تقصیر والدین را پذیرفت و به رویاپردازی در بهبود زندگی ادامه داد.

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید