قصه ای کودکانه درباره آرزو داشتن

قصه شب”چترگلدار”: «اگر یک پیرزن مهربان، یک چتر گلدار به من هدیه می داد، من از خوشحالی به هوا می پریدم و شروع می کردم به رقصیدن.

آن وقت با چتر گلدارم می توانستم خیلی کارها را انجام بدهم.

می توانستم کیف مادرم را بردارم و کفش هایش را هم بپوشم و به گردش بروم. آن وقت حتما همه برمی گشتند و من را نگاه می کردند و می گفتند: «وای! چه بچه قشنگی!»

وقتی هم که می خواهم بروم و بخوابم، چترم را باز می کنم و بالای تختم می گذارم و خواب های قشنگ می بینم.

آرزو داشتن
آرزو نکردن

خواب شاهزاده خانم ها را، خواب ارابه های پر از خرس را و خواب جوجه تیغی هایی را که فوتبال بازی می کنند.

من و بچه های دیگر، می توانستیم زیر این چتر بنشینیم و برای هم قصه بگوییم و شعرهایی را که بلدیم بخوانیم.

من می توانستم سوار چتر شوم و از دریا بگذرم و به سرزمین های خیلی دور بروم. البته باید غذای زیادی هم برای خوردن، با خودم بردارم. من می توانستم سوار فیل بشوم و با میمون ها روی شاخه های درخت تاب بخورم.

اینم بخون، جالبه! قصه “افسانه اپوتینا”

بعد هم خوراکی هایم را با آنها قسمت کنم. وقتی که باد بیاید، می توانم به هوا بروم، فرشته ها را پیدا کنم. می توانستم ببینم آدم می تواند روی ابرها بنشیند یا نه؟ و اینکه ببینم باران از کجا می آید، از ابرها؟ مگر ابرها شیر آب دارند؟

می توانستم با چترم بازی های زیادی بکنم. مثلا اگر چترم یک چتر جادویی بود، آرزو می کردم یک کاخ از بستنی داشته باشم. آن وقت به همه بچه های دنیا اجازه می دادم که پیش من بیایند و هر چقدر که دلشان می خواهد، بستنی بخورند.

اینم بخون، جالبه! قصه “خانه خرگوش”

من می توانستم با چترم زیر باران گردش کنم و پاهایم را طوری محکم توی چاله های پر از آب بزنم که آب هایش به اطراف بپاشد ولی پاهایم اصلا خیس نشود.

و اگر خودم هم یک پیرزن مهربان شدم، می توانم یک چتر گلدار به یک دختر کوچولو هدیه بدهم تا او هم از خوشحالی به هوا بپرد و برقصد. درست مثل زمانی که من هم یک چتر هدیه گرفتم.»

نویسنده: آلن مادلن گلوته
مترجم: زیبا مستعدی
قصه شب”چتر گلدار” برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید