داستان کوتاه در مورد سرماخوردگی کودکان

یک روز صبح، جوجه کلاغ وقتی از خواب بیدار شد، احساس کرد سردش است. تنش میلرزید و از سرما منقارش به هم می خورد. ناگهان منقارش را باز کرد و گفت: «ها… ها…..ها.. چی» ننه کلاغه که توی لانه بود، صدای او را شنید و گفت: «وای چی شده! سرما خورده ای؟» جوجه کلاغ تعجب کرد. سرش را تکان داد و گفت: نه! سرما نخورده ام ننه کلاغه گفت: «چرا، سرما خورده ای! وگرنه عطسه نمی کردی جوجه کلاغ دید که ننه اش ناراحت است. ترسید و با ناراحتی گفت: به جان ننه کلاغ سرما نخوردم.» اما ننه کلاغه همان طور می گفت: «خورده ای خیلی هم خورده ای! معلوم است. بعد هم باباکلاغه را صدا کرد و گفت که پسرشان سرما خورده است.» باباکلاغه جلو آمد. بالش را روی پیشانی جوجه لاغ گذاشت و گفت: «تنش داغ است، سرما خورده است.»

جوجه کلاغ بال و پرش لرزید و گفت: «باباجان کلاغه! نخورده ام! چرا باور نمی کنید!» بعد هم منقارش را باز کرد و هاهاهاچی، یک عسطه دیگر کرد. بابا کلاغه بالی زد و رفت تا دکتر را صدا کند. همان وقت اشک جوجه کلاغ در آمد و شروع کرد به گریه کردن. جوجه کلاغ قارقاری کرد و دوباره گفت که سرما نخورده است. همان طور که گریه می کرد، دکتر کلاغی و بابا کلاغه آمدند.  
دکتر کلاغی به جوجه کلا گفت: «منقارت را باز کن و بگو قا!»

قصه سرماخوردگی
قصه کوتاه

جوجه کلاغ با گریه منقارش را باز کرد و گفت: «قا!..هاها…هاچی!»
دکتر کلاغی گفت: «سرما خوردی جانم! سرمای سختی هم خورده ای! اما گریه نکن! خیلی زود حالت خوب می شوی!»

نزدیک بود جوجه کلاغ از حال برود. با خودش فکر کرد که چرا کسی حرفش را باور نمی کند. ننه کلاغه گفت: «دکتر جان! از بس که بیرون لانه می نشیند. برای همین سرما خورده است.» جوجه کلاغ همان طور که گریه می کرد، گفت: «از صبح تا به حال هیچی نخوردم! سرما هم ندیدم تا بخورم! اصلا سرما چه شکلی است؟ »

دکتر کلاغی قارقار خندید. فهمید که چرا جوجه کلاغ گریه می کند. به همین دلیل گفت: «بیخود گریه نکن جانم! وقتی می گویم سرما خورده ای یعنی بیمار شدی! یعنی باد سرد به تو خورده و حالت بد شده است.» جوجه کلاغ ساکت شد و پرسید: «یعنی من چیز بدی نخورده ام!» دکتر کلاغی سرش را تکان داد و گفت که همه سرما میخورند یعنی بیمار می شوند.
خیال جوجه کلاغ راحت شد.
با بالش منقارش را پاک کرد و گفت: «پس سرما خوردن یعنی: هاهاها چی»

نویسنده: ناصر یوسفی
قصه شب”ها… ها…ها… چی” برگرفته از کتاب ”قصه هایی برای خواب کودکان”

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید