باردار بودن واقعا همانند یک سفر است و به لحاظ جسمی و احساسی بیشتر شبیه به سوار شدن یک ترن هوایی هست. ناگهان متوجه آن شدم که به زودی فرزندم در کنارم خواهد بود و بلاخره ماه های آخر بارداری من هم به پایان رسیده است.
به گذشته که نگاه می کنم، چیزهای زیادی بود که در کتاب نخوانده بودم و خودم تجربه شان کردم. به همین خاطر من تصمیم گرفتم اتفاق های جالب و خندهدار ماه های آخر بارداری ام را به اشتراک بگذارم.
تجربه های ماه های آخر بارداری من
۱.ترس از بلند کردن وسایل
بارداری، من را شلخته و دست پا چلفتی کرد. البته این چیزی هست که همسرم قبولش ندارد و من دوست دارم حرف او را باور کنم. اما خدا نکند که چیزی را روی زمین بریزم، ۲۰ دقیقه زمان می برد تا جمعش کنم.
کفش های پاشنه بلندم را با کتانی و کفش های تخت عوض کردم. برای چه؟ برای راحت بودن. اما به نظر می رسد زمانی که شکمت به خاطر بارداری بزرگ شده است، هیچ دردسری بزرگ تر از بستن بند کفش نیست.
یک دقیقه کاملا سیر هستم و دقیقه ای بعد به خاطر میل شدیدی که به چیز عجیبی دارم، خرابی زیادی به بار میاورم.
۴.لطفا به شکمم دست بزنید
هر زمان که همسرم به شکمم دست می زند و به من لبخند می زند، احساس آرامش می کنم. اما در سه ماهه ی دوم بارداری، وقتی که دوست نداشتم کسی به شکمم دست بزند، این طور نبود. به شما گفتم، بارداری باعث می شود هر زمان چیزهای مختلفی را احساس کنید!
هر زمان که یک بچه را می بینم، نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. دوست دارم بغلش کنم، فشارش دهم و کلی او را ببوسم.
۶.برآمدگی عجیب و غریب ناف
همسرم شرط بست که ناف شکمم از حالت فرو رفته به برآمده بر می گردد. حالا ۵۰ هزار تومان به او بدهکار هستم.
از زمانی که باردار شدم، ترسم از رانندگی را از دست دادم و عاشق رانندگی کردن به هر جایی که بتوانم بروم، شدم. زمانی که فرمان را به دست می گیرم، احساس قدرت و کنترل می کنم.
سه ماهه سوم، زمانی که بچه شروع به فشار آوردن و ضربه زدن به مثانه من کرد، یک مشکل بزرگ از لحاظ جسمی بود.
۹.لطفا کسی جلوی مرا بگیرد
-“مطمئنی که دوقلو نیست؟”
-“بله، یادم رفته که سونوگرافی بروم. و از آنجایی که گویا شما متخصص هستید باید با پزشکم دوباره بررسی کنم!”
هر زمان که بیرون می روم، مدام به دنبال توالت هستم، چون به نظر می رسد مثانه ام به طور خودکار عمل می کند.
۱۱.وقتی که لباس های بارداریم بازی در می آوردند
حس این را دارد که انگار بدنم نمی خواهد از رشد کردن بایستد. تاپی را که دیروز پوشیده بودم، امروز اندازه ام نیست.
من معمولا روی شلوار هایم دامن هم می پوشم چون جای اینکه فکر شلوارهایم باشم وقتم صرف خوردن می شود!
۱۳.کیف دستی غذا
اکنون کیف دستیم معنای کاملا جدیدی پیدا کرده است. فقط برای ذخیره ی میان وعده، آبنبات و ساندویچ استفاده می شود.
۱۴.نحوه تمیز کردن بخش های تحتانی و زیر بدن
زمانی که به خاطر بارداری شکمتان بزرگ شده است، تمیز کردن بخش های پایینی بدن سخت می شود.
۱۵.نیاز به آدم های بسیار برای دوست داشته شدن
زمانی که کسی به جای آن که بپرسد دو قلو باردارم، به شرایط من احترام می گذارد و می گوید شکمم به نظر زیبا می آید، در آن لحظه احساس دوست داشتن می کنم.
۱۶. نیاز به بالش های خوب
راحت بودن در تخت برای من آسان نبود. حداقل به دو جین بالش و متکا و ۲۰ دقیقه زمان نیاز دارید تا برای خوابیدن احساس راحتی کنید.
بالا رفتن از پله ها، احساس آن را دارد که ۱۰ کیلومتر دو ماراتون انجام داده ام.
۱۸.مدام احساس نفخ داشتن
زمانی اتفاق می افتد که همش یک لیوان آب می خورم.
۱۹.زمانی که گریه ات بگیرد، دیگر بند نمی آید
چه دیدن یک بچه جدید یا مادر باشد چه حتی دیدن یک آگهی کودک، زمانی که گریه ات بگیرد دیگر هیچ راه برگشتی نیست.
۲۰.سوزش معده
حتی زمانی که حالت تهوعم قطع شد، سوزش معده تا سه ماهه سوم بارداریم، دست از سرم بر نداشت.
۲۱.شوخی نکنید لطفا
باید تابلوی اعلانی باشد که بگوید “نزدیک یک زن باردار، شوخی نکنید”. این می تواند من را از خجالت این که هر بار که می خندم، دستشویی ام می گیرد، نجات دهد.