یلدای امسال را برای بچه ها خاطره ساز و ماندگار کنید. سرسره ایده های فراوانی برای هرچه بهتر برگزار کردن این شب در اختیار شما خواهد گذاشت. مطالب شب یلدای امسال را اینجا دنبال کنید. در این مطلب هم شعر بلند و زیبای ننه سرما را آماده کرده ایم که در این شب برای بچه ها بخوانید و لذت ببرید.

شعر زیبای ننه سرما

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

ننه سرما ، سوت و کور و بی صدا

پشت ابرای سیاه

روی بوم آسمون نشسته بود

ننه سرما چاقالو

بد ادای غرغرو

شعر و قصه شب یلدا و ننه سرما
شعر و قصه شب یلدا و ننه سرما

دُشَکِش ابر سیاه، لحافش ابر سفید

ننه سرما نُه ماه از سال می خوابید

وقتی که بیدار میشد

پا میشد تنهایی دست به کار می شد

ورد می خوند، جادو میکرد

هاا میکرد ، هوو میکرد

هاا میکرد ابر سیاه پیدا میشد

هوو میکرد، باد می اومد، سرما می شد

بشنوید از اون پایین

توی کوه، روی زمین

کلاغا غار میزدند- غار ، غار ، غار می زدند

توی ده جار می زدند- جار ، جار ، جار می زدند

ننه سرما اومده- تیک و تیک و تیک سرده هوا

درها رو محکم کنین، سرما نیاد تو خونه ها

کرسی ها رو علم کنین

منقل ها رو روشن کنین

لحافِ کرسی پهن کنین

شب های چله بزرگ

شب های زوزه ی گرگ

ننه سرما ورد می خوند

سنگ هارو یخ می زد و می ترکوند

می نشست چاره ی چمباره می کرد

لحا ف پنبه ای شو پاره می کرد

پنبه ها رو مشت مشت پایین می ریخت

رو زمین گوله گوله گوله برف می بارید

منقل ها روشن می شد

کرسی ها علم می شد

شب یلدا می رسید، تو خونه مون غوغا می شد

میوه های رنگ وارنگ

همه جور، از همه رنگ

پسته و آجیل شور

همه چیز، از همه جور

شب یلدا همگی بیدار می موندیم

میوه و آجیل می خوردیم

شعرای قشنگ مو خوندیم

شب های چله کوچیک

شب های تخمه شکستن، چیک و چیک

شب های قصه های قشنگ قشنگ

قصه های رنگ به رنگ

قصه ی دیو و پری

قصه ی خروس زری

قصه ی بز روی بوم

قصه دختر شاه پریون…

کم کمک زمستون هم سر می اومد

ننه سرما اون بالا با دلخوری

زار و زار گریه می کرد

مثل ابرای بهار گریه می کرد

صدای پای بهار یواش یواش نزدیک می شد

ننه سرما اون بالا بوی بهار رو می شنید

دست می برد به گردنش

زنجیر موراریدشو رو می کشید، پاره می کرد

همه مرواریداش

روی اون دهکده ی کوچیک و زیبا می بارید

اما از، مروارید م

کاری از پیش نمی رفت

صدای پای بهار

دیگه نزدیک شده بود

سبزه ها از زیر خاک سر میزدن

آسمون غرومب غرومب صدا میکرد

باد و بارون همه جا غوغا میکرد

بعدش هم خورشید خانوم در می اومد

ننه سرما خوابالو

کوله بارو بر میداشت

سر به صحرا می گذاشت

همه ی مردم ده شاد می شدن

از غم آزاد می شدن

زن و مرد و بچه و پیر و جوون

دست به دست هم دادن

همگی شادی کنون

میزدن، میرقصیدن

ای باهار، آهای باهار

اومدی، خوش اومدی صفا آوردی خیلی وقته که همه منتظریم

همگی چشم به دریم

که بهار از راه بیاد، ازون ور دنیا بیاد

غنچه ها باز بشن

همه ی مردم ده

دست به دست هم بدن

مشغول کار بشن

بازم بهار شد آدما

شد فصل کشت گندما

عید اومد و عید اومد

سکه و سیب و سنبل

سبزه و سنجد و گل

اسفند دونه دونه

اسفند سی و سه دونه

باز بوی خوب پونه

عطر گل بابونه

نه چک زدیم نه چونه

بهار اومد به خونه

اینم بخون، جالبه! قصه تولد یلدا کوچولو

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید