قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مسخره کردن

قصه شب”کشتی کوچولو”:  یک بچه قورباغه با یک جوجه، یک موش، یک مورچه و یک کفشدوزک کوچولو به گردش رفتند.

وقتی به کنار رودخانه رسیدند، بچه قورباغه گفت: «بیایید شنا کنیم!» و جستی زد و توی آب پرید.

جوجه و بچه موش و مورچه و کفشدوزک کوچولو گفتند: «ما شناکردن بلد نیستیم.»

مسخره کردن
مسخره شدن

اینم بخون، جالبه! قصه “خانه رنگ ها”

بچه قورباغه قورقور خندید و گفت: «پس شما به چه دردی می خورد؟» و آن قدر خندید که چیزی نمانده بود نفسش بند بیاید.

جوجه و بچه موش و مورچه و کفشدوزک کوچولو رنجیدند و ناراحت شدند.

آنها فکر کردند و فکر کردند و راه چاره را پیدا کردند. جوجه رفت و یک برگ آورد. بچه موش رفت و یک پوست گردو آورد. مورچه رفت و یک شاخه کوچک آورد. کفشدوزک هم یک تکه نخ آورد.

آنها شروع کردند به کار کردن .شاخه کوچک را توی پوست گردو فرو کردند و با یک تکه نخ، برگ را به شاخه بستند و یک کشتی کوچولو ساختند! آن وقت کشتی کوچولو را به آب انداختند…

همه آنها سوار کشتی کوچولو شدند و کشتی هم در رودخانه شناور شد!

بچه قورباغه سرش را از آب بیرون آورد تا دوباره به آنها بخندد ولی کشتی کوچولو از او خیلی جلو افتاده بود و …. دیگر قورباغه نمی توانست خودش را به آنها برساند!

نویسنده: سو ته یف

برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”

اینم بخون، جالبه! قصه “یک جور دیگر”

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید