قصه ای کودکانه درباره تقلب نکردن

قصه شب”مسابقه گوزن و خرگوش“: یک روباه و خرس با هم دوست بودند. آنها هر دو با هم می دویدند و مسابقه می دادند. یک روز آنها، مثل همیشه شروع به دویدن به سوی خانه شان کردند. در بین راه گوزنی را دیدند که در میان علف ها مشغول چریدن بود. گوزن وقتی آنها را دید، با عجله به این طرف و آن طرف دوید.

خرس، گوزن را به روباه نشان داد و گفت: «آقا روباهه، آن گوزن را نگاه کن! تا چشمش به ما افتاد، تند و تند شروع به دویدن کرد. فکر می کنم که او تندروترین حیوان جنگل است.»

روباه گفت: «ولی من فکر نمی کنم که او از خرگوش تندتر بدود.» آقا خرسه سرش را تکان داد و گفت: «ولی به نظر من او از خرگوش هم تندتر می دود.»

تقلب کردن
تقلب نکردن

روباه خندید و گفت: «چطور است مسابقه ای ترتیب بدهیم و ببینیم کدام یک از آنها تندتر میدوند؟» خرس حرف دوستش را قبول کرد و گفت: «بله. خیلی خوب است. من همین حالا گوزن را صدا می زنم و نظرش را در این باره می پرسم.»

خرس، گوزن را صدا زد و گفت: «دوست عزیز، من و روباه می خواهیم برای تو و خرگوش مسابقه ای را ترتیب بدهیم تا ببینیم کدام یک از شما دو تا تندتر میدود. آیا تو حاضری در این مسابقه شرکت کنی؟»

گوزن با خوشحالی گفت: «البته، من مطمئن هستم که تندتر از خرگوش میدوم!»

روباه وقتی این حرف را شنید، گفت: «پس شما همین جا باشید تا من، خرگوش را هم پیدا کنم و به اینجا بیاورم.»

خرس گفت: «لازم نیست تو زحمت بکشی و دنبال او بگردی. لانه خرگوش در همین نزدیکی ها است. آن وقت صدایش را بلند کرد و گفت: «آقا خرگوشه. آقا خرگوشه… کجایی؟ ما با تو کار داریم!»

اینم بخون، جالبه! قصه “پیدایش ماهی ها”

خرگوش از لانه اش بیرون آمد و گفت: «من اینجا هستم با من کاری داشتید.»

روباه گفت: «بله. من و خرس می خواهیم بدانیم تو تندتر میدوی یا گوزن! برای همین مسابقه ای ترتیب داده ایم. حالا از تو می خواهیم که در این مسابقه شرکت کنی.»

خرگوش خندید و گفت: «من به شما قول می دهم که از گوزن تندتر بدوم.» خرس گفت: «خواهیم دید!» آقا خرسه گفت: «شما باید تا دم آن درخت بزرگی که آن رو به رو است بدوید و برگردید. هر کس زودتر به اینجا رسید، برنده مسابقه است.»
گوزن قبول کرد، ولی خرگوش ناقلا گفت: «اما من این ناحیه را بلد نیستم اگر شما موافق باشید، من اول بروم و آن را یاد بگیرم تا گم نشوم. آن وقت می توانیم مسابقه را شروع کنیم.» 

خرگوش و روباه و گوزن موافقت کردند و خرگوش به میان علف ها رفت. مدتی گذشت، ولی خبری از او نشد.

روباه گفت: «من فکر می کنم که خرگوش می خواهد کلکی بزند و مسابقه را ببرد.»

خرس گفت: بنابراین بهتر است تو بروی و او را پیدا کنی و ببینی مشغول چه کاری است.»

روباه دوان دوان از آنجا دور شد و لابه لای علف ها را نگاه کرد. تا اینکه سرانجام خرگوش را دید که سنگ هایی را که بر سر راهش قرار دارد، کنار می زند تا به راحتی از میان آنها بدود. روباه او را صدا زد و گفت که مسابقه را باخته و گوزن برده است.
خرگوش پرسید: «برای چه؟» روباه گفت: «برای اینکه تو خواستی تقلب کنی و بنابراین انصاف نیست که گوزن بازنده شود و تو که تقلب کرده ای، مسابقه را ببری.» 

اینم بخون، جالبه! قصه “سوزان و سگش”

خرس و گوزن هم که به دنبال روباه آمده بودند، حرف های آنها را شنیدند. خرس گفت: «روباه درست می گوید و ما حالا گوزن را برنده مسابقه اعلام می کنیم.» آن وقت خرگوش با ناراحتی از پیش آنها رفت.

نویسنده: احمد سعیدی
قصه شب”مسابقه گوزن و خرگوش” برگرفته از کتاب ”قصه هایی برای خواب کودکان”

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید