۱۶تماشای خواب رفتن کودکان باعث آرامش و طیب خاطر است. پس آرام و بی سر و صدا باشید. اگرتا به حال با بچه ترسناک مواجه نشده اید مطمئن باشید که روح خوش شانسی هستید.

تصور کنید در رختخوابتان خوابیده اید و در نیمه های شب صدای جیرجیر کسی روی زمین و صدای برخورد ظروف آشپزخانه را می شنوید، فکر می کنید که وسط یک فیلم ترسناک هستید، خب پتو را روی سرتان کشیده و می خوابید.

این ها تنها تعدادی از کارهایی است که بچه ها انجام می دهند. اگر هنوز به من اعتماد ندارید به کودک خود با دقت توجه کنید(اگر پدر مادرش هستید)یا از خواهر زاده یا برادر زاده تان بخواهید یک آخر هفته پیش شما بیایند. خب این ها بعد از نیمه شب چه کارهایی می کنند؟ زمانی که فقط جادوگران با آن عصای مخصوص شروع به فعالیت می کنند و روی زمین می خزند در حالی که فراتر از تصور است؟

۵ کار ترسناک که بچه ها در طول شب انجام می دهند
۵ کار ترسناک که بچه ها در طول شب انجام می دهند

۱- آنها در خوابشان می خندند.

البته در موردآن لبخندهای شیرین و دوست داشتنی هنگام خواب عمیق صحبت نمی کنم. منظورم آن خنده های هیستریکی غدغد مانند در ساعات نزدیک به صبح است. توجه کرده ام که بچه ی دوستم در حالیکه به یک جا از سقف با چشمان گشاد باز زل می زند با صدای بلند می خندد. وقتی نزدیکش که می شویم نگاهش خیلی عادی می شود و فقط به ما نگاه می کند. یک سری گفت : نگاه کنید چقدر چهره اشان جالب به نظر می رسد. به نظرتان خیلی ترسناک نیستند.

۲- هنگام خواب راه می روند

در طول یک صحبتی که با دوستم داشتم به من گفت که شبی حدود ساعت ۲ صبح از خواب بیدار شده بود تا برود آب بخورد و متوجه شده بود که چراغ های اتاق نشیمن روشن است. با خود فکر کرده بود شاید کسی فراموش کرده چراغ را خاموش کند. اما بعد به بیرون رفته بود تا یکی از بچه هایش را که تلاش می کرده در اصلی ساختمان را با پتوی دورش باز کند پیدا کند. مسلما دیدن این اتفاق ها نیمه شب اصلا خوشایند نیست.

۳- آن ها راجب مرگ با شما صحبت می کنند.

نه تنها این موضوع باعث مور مور آدم می شود، بلکه مثل فیلم های ترسناک می تواند یک نشانه باشد طوریکه با کشیش تماس بگیرید و از او برای بچه تان دعای خیر طلب کنید. چه این یک کنجکاوی ترسناک باشد یا نباشد ابتکار عمل بچه ها در این مورد اصلا خوب نیست. شاید بچه تان در مورد خانواده ای که تازگی ها مرده اند بپرسد و از شما بپرسد اگر شما بمیرید چه می شود. شاید این مکالمه هنگام صرف چای عصرانه نرمال به نظر بیاید اما نه زمانی که در نیمه شب می خواهید به خواب بروید.

۴- آن ها ترس از خواب دارند.

وقتی می بینید که بچه ای که کنار شما خوابیده پریشان احوال است وجیغ های ترسناک می زند هر کاری می کنید که او آرام بگیرد. اما نمی توانید و این باعث بدتر شدن داستان می شود. زمانیکه من این اتفاق را تجربه کردم برادر زاده ام بود که بارها در حال فریاد زدن می گفت” به من دست نزن” . و وقتی به او دست می زدم به دست من چنگ می کشید و دستم را پس می زد. این صحنه هنوز هم تا به امروز من را می ترساند. ترس های شبانه اصلا خنده دار نیستند.

۵-  آن ها به شما خیره می شوند.

گاهی وقت ها از خواب بیدار می شوید و می بینید که کودکتان کنار رختخواب شما ایستاده و به شما خیره شده است بدون اینکه چیزی بگوید. اگر دیدین دوقلوهایتان این کار را می کنند ممکن است به یاد شخصیت های فیلم دو قلوهای درخشان بیفتید. اگر قدرت این را دارید که دوباره به خوابتان ادامه دهید بدون اینکه سکته کنید آن وقت حالتان را می پرسم.

وقتی بچه دارید دیگر نیاز به هیچ چیز ترسناک دیگری ندارید. بچه ها معمولا چیزهای ترسناک را آنقدر بزرگ جلوه میدهند که شما اصلا آن را تجربه نکرده اید. میدانم که خوابم به خاطر چیزهای ترسناک این مدلی که برادر زاده ها و خواهر زاده هایم انجام داده اند بهم خورده است.

الان در حالیکه این مقاله را می نویسم مطمئنم که یک کابوس شبانه در انتظارم است. اگر داستان عجیبی که باعث ترس شما شده است دارید آن را با ما درمیان بگذارید.

8 نظرات

  1. من خودم جزو اون بچه هایی بودم که شب به چهره بقیه خیره میشدم. بعد از چند دقیقه بیدار میشدن و با ترس به من خیره میشدن. خودمم نمیدونم چرا اینکارو میکردم شاید میترسیدم تو خواب بمیرن. حتی گاهی اوقات وقتی مامانم خواب بود دستمو میزاستم جلوی صورتش یا به شکمش نگاه میکردم تا ببینم بالا و پایین میره که متوجه بشم نفس میکشه یا نه. الان که بهش فکر میکنم واقعا نمیدونم دلیلم واسه اینکارا چی بود.

  2. من وقتی هفت سالم بود و کنار مامانم میخوابیدم تو تاریکی فکر میکردم چشماش از حدقه زده بیرون!
    یه دفعه ترسیدم که نکنه مامانم نباسه و کنار یه جن یا روح خبیث خوابیدم بعد فرار کردم همه لامپارو روشن کردم دیدم بیدار شد اومد تو هال گفت چته یه جوری جیغ میزنی که انگار چی دیدی ولی وقتی برگشت نگاهش خیره به راهرو شد منم گفتم برو تو اتاق به خودت نگاه کن رفته بود جلوی آینه که چراغارو خاموش کردم گفتم چی میبینی چشات از حدقه زده بیرون؟
    گفت نه چشمای تو از حدقه زده بیرون!
    فردای اون شب سریعا رفتیم شبو بیرون از خونه موندیم از شانس بدمون خاله م اومده بود خونمون درست بعد از اینکه ما رفته بودیم بیرون بعد فرداش که رفتیم قضیه رو به خالم بگیم دیدیم نشسته از رو تراس به خونه ما زل زده(خونه هامون روبه روی هم بود) بعد مامانم گفت فاطیما چی شده(اسم خالم فاطیما بود) خالمم گفت داری فیلم بازی میکنی؟
    مامانم:نه چطور؟
    خالم:خودت دیشب که اومدم خونتون اونقدر برام داستانای ترسناک تعریف کردی و گفتی واقعی ین که داشتم از ترس سکته می کردم بعد تو رفتی شربت آلبالو بیاری میترا(منو میگه) داد زد مامان از اون دیوونه هه واسه نوشیدنی خون بگیر بعد دیدم با یه چاقو اومدی بالا سرم میگی این دیوونه هه بهتره:-!
    ما اونقدراز حرفاش ترسیدیم که فورا اسباب کشی کردیم از اون جا رفتیم خالمم اومد با ما .
    و روزی که خونه هه رو تخریب میکردیم لای دیوار یه قاب عکس بزرگ بود که توش عکسای عجیبی که کنار هم ادیت شده بودن بود واقعا ترسناک بود تو اون قاب عکس یه خانواده بزرگ بودن و عکسای مختلف که تو همه ی عکسا همه ی سوژه ها عینک داشتن به جز یکی که دیدم دقیقا چسماشون همونجوری از حدقه زده بود بیرون!

    الان که خودم بیست و نه سالمه یه دختر پنج ساله دارم امروز وقتی داشتم تلویزیون نگا میکردم اومد گفت مامان صداشو کم کن
    گفتم تو که همیشه با صدای بلند تلویزیون نگا میکنی؟!
    گفت آزه ولی آخه اون دختره که تو کمدم قایم شده میگه ثدای تلویزیون نمیزاره بخوابه!!!

  3. به نظرم حرفت اشتباهه …
    چون بچه ها معمولا روح خییلی پاکی دارن
    و حتا فرشته ارو هم میبینن
    حتا روح های خوب و مهربون رو هم میبینن و باهاشون بازی میکنن …

پاسخ دهید

نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را وارد کنید