گزارش شکوفه صمدی از کارگاه جام باشگاه‌های کتاب‌خوانی در روستای علوی کاشان

۵ مرداد ١٣٩۶

مدتها بود صبح به این زودی برای کار آماده نشده بودم. منِ شب بیدار  و چهاروچهل و پنج دقیقه بیدار شدن؟ همسرم کلی سفارش کرد که در راه بخوابم، اما خودم میدانستم که دلم نمیاید جاده را نبینم و خانم فولادوند را که در کارگاهها دریافته بودم چه انسان نازنینی است.

هر چه بیشتر به کاشان نزدیک می شدیم، هوا گرمتر و گرمتر میشد. روستای علوی، برخلاف آنچه به راننده گفته بودند، به اصفهان نزدیکتر بود!

گزارش کارگاه جام باشگاه‌های کتاب‌خوانی در روستای علوی کاشان
گزارش کارگاه جام باشگاه‌های کتاب‌خوانی در روستای علوی کاشان

به کتابخانه روستا رسیدیم. تصور چنین کتابخانه بزرگ و به روزی را نداشتم!

حتی بخش کودک هم داشتند! و اتاقی برای نوجوان که در آن صبحانه خوردیم.

از همه جذابتر آن خامه محلی بود که دهیار جوان، آورده بود. به گمانم گفته بودند جوانترین دهیار کاشان.

آقای جوادی، از ارشاد آمده بود و در حین صر�� صبحانه، از فعالیتهای کتابخوانی کاشان برایمان مفصل گفت.

معتقد بود با برگزاری جام و طرح پایتخت کتاب، کتابفروش ها که منزوی بودند، شور و شوقی یافتند و حتی یکی از کتابفروشها شعبه ای جدید افتتاح کرد.

گفت برای برگزاری نمایشگاهها یک قاعده گذاشتیم: فقط نمایشگاه تخصصی. این طوری نمایشگاه کتابهای بنجل (به گفته خودش) برچیده شد و کتابفروشها قوتی گرفتند. موقع برگزاری نمایشگاه هم، عملاً با بن کتاب و تخفیف، کتابفروشها هم همان تخفیف را داشتند.

تور کتاب برای دانش آموزان گذاشتیم، به این صورت که هفته ای یک یا دو کلاس به کتابفروشی میرفتند، با قصه خوانی و کتابخوانی و … آشنا میشدند.

اطلاع رسانی طرحها از طرف ارشاد بود و اجرای آنها در کتابفروشی ساربوک، که  از رتبه های برتر طرح عیدانه و پاییزه و …بود و مقام اول یا دوم را در اجرای طرحها داشت.

شاهنامه خوانی، و عصری با کتاب در کتابفروشی برگزار میکنیم.

سه  سال است طرح یاوران کتاب را داریم، با همکاری ارشاد و کتابفروشی، از افراد تقدیر میکنیم.

صبحگاه کتاب در مدرسه یکی از طرحهای کاشان است: ۷و نیم تا هشت و ربع در مدارسی برگزار میشود که بین ارشاد، آموزش و پرورش، و مدیر مدرسه تفاهم نامه ای امضا شده است.

اولین هفته ارشاد برنامه را در مدرسه برگزار میکند، بعد خود مدارس ادامه میدهند. در این طرح نویسنده ای را با حضور خودش معرفی میکردیم،یکی از مسئولان شهر در مدرسه قصه میگفت، ناشرها به مدرسه میرفتند و … استقبال خوب بود و حتی یک مدرسه ۱۵ صبحگاه کتاب برگزار کرد.

زنگ کتاب والدین/ خانواده ها برگزار کردیم.

بیش از ۹۰ درصد مدارس کاشان خیرساز است، پس پیشنهاد دادیم کتابخانه ای در مدرسه بسازند. تاکنون در سه مدرسه کتابخانه تأسیس کرده اند: یکی را دخترِ خیر مدرسه ساز، یکی را خودش، و دیگری را همسرش. پیشنهاد کردیم که پس از این دیگر همراه ساخت مدرسه، کتابخانه هم بسازند.

یک مدرسه هم عنوان باشگاه برتر در جام اول را داشت.

حرفها و طرح های آقای جوادی ادامه داشت، اما گفتند کارگاه را شروع کنیم.

پس از تلاوت قرآن، آقای جوادی از جام گذشته و اهمیت کتابخوانی و ضررهایی که از نخواندن دیده ایم، برای جمع گفت.

خانم فولادوند کارگاه را شروع کردند.

چینش صندلیها را تغییر دادیم تا راحتتر مشارکت کنند.

خوشبختانه، در این روستا هم، نیاز چندانی به تقویت انگیزه نداشتیم.

شورای روستا برایمان گفت چون روستا بزرگ است و کتابخانه دور، قرار است دو جاکتابی شیشه ای در دو قسمت دیگر روستا تعبیه شود، با دو میز و صندلی تا همه بتوانند کتاب در دسترس داشته باشند.

برای ناهار و نماز به مشهد اردهال رفتیم. از کربلای دوم، قتلگاه، سرداب شهدا، و قالیشوران شنیدیم و به سهراب سلامی گفتیم.

کارگاه عصر را با صحبتهای بخشدار شروع کردیم. بخش مستند سازی و گزارش نویسی را پیش از تمرین عملی ارزیابی کتاب گفتیم تا تأکید بیشتری بر آن کرده باشیم.

در گزارش هایشان گفتند از کارگاه راضی بوده اند.

و حضور فعال اکثرشان تا ساعت شش گویای این رضایت بود.

بعد از کارگاه، گلابگیری سنتی را نشانمان دادند. سه روش مختلف عرقگیری را توضیح دادند. ما را راهی تهران کردند با عرقیات بسیار…

وقت ما بسیار خوش بود، چون از کارگاه رضایت کامل داشتیم. اما راننده روز سختی را پشت سر گذاشته بود. از غرب تهران به شرق آمده بود، صبح تا نزدیکهای ظهر را در ماشین در گرما گذرانده بود. و در راه برگشت، با ترکیدن لاستیک مواجه شد!

تازه ترافیک تهران هم که دیگر گفتن ندارد.

در راه میشد فهمید چرا سهراب گفته دشتهایی چه فراخ!

کوههایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می آمد…